به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه.

متن مرتبط با «یکی دیگه از ندیم» در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. نوشته شده است

حالا امروز نظرم یه چیز دیگه هس

  • احساسم اینه و میدونم احساس درستیه. اینکه انگار مثلا کائنات منتظر گوش چشمی از تغییرات من هستن، بعد خیلی سریع بدو بدو میان کمکم. مثلا شاید روی هم رفته ۶ جلسه باشگاه نرفتم، ولی عجیب سایزم کم شده. میدوام، داره تبدیل به عادت میشه. سر کار دارم یه دستیاری میشم که حضورش حس میشه. تو دانشگاه همه با من دوستن و خوش میگذرونیم. همه اینهایی که گفتن تا موقعی که بالاخره کارمم اینجا به ثبات برسه، شاید ارزوی من بود. ولی دیگه الان نیست. احساس میکنم جز ملزوماته. یعنی الان دارم به این فک میکنم که موسس فیسبوک چه خلاقیتی داشته. یا الن ماسک. نمیگم میخوام مثل اینها بشم. خنده‌داره حتی فکر کردن بهش. میگم میخوام من هم مثلا اینها همچین دیدی داشته باشم. اینقدر ذهنم باز باشه. حوصله کسشر ندارم. مثلا کی چی گف، چیکار کرد. علی هم مثل منه. شاید واسه همین جفتمون جذب هم شدیم. اون کار تریدینگ و پوکری که میکنه، جدای از شغلش، باعث میشه اون سلولهای مغزش ارضا بشن از کار کردن. من ولی ارضا نمیشم. دلم میخواد مغزم وزنه بزنه. وزنه برام میشه حل یه مساله ریاضی. حل یه چیزی. ابداع یه چیزی. یه نوافرینی. میدونی؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تازه از این انگلیسی‌ها هم خوشم نمیاد. واسه خودشون هم ادمهای یخ و سردی هستن

  • من هیچ منظور خاصی نداشتم و اصلا منظورم شوربختانه این نبود که دارم براش مجازات میشم، اما جدای مجازات، الان چیز مهمتری برام جلوه کرده. من نقل مکان کردم که با دوس‌پسر اینجام، زندگی کنم. واقعیتش فک نمیکنم خیلی دوامی بیاره. یعنی هم از سمت خودم و هم از سمت اون. حالا به هر صورت اتفاقی هست که افتاده. حالا چی شده؟ من جای اولی که بصورت share room زندگی‌ میکردم، یک‌ جای خوب شهر بود بصورت اتفاقی، که هرچقدر گذشت، بیشتر فهمیدم. اینجاییکه دوس‌پسرم خونه داره از اون محله پایینتره. من نمیدونم واقعا داشتم چی رو میگفتم که مثلا اتفاقاتی که برام افتاده، منو از بالای مهاجرت کم کم اورده یه جای پایینتر. چند روز بعدش که من امتحان ایلتس و یکی از assignment هام رو نوشتم، این مسئله رو به روم اورد که چرا اینجوری گفته. درسته من تو قصر زندگی نمیکنم ولی تو هم سختی نکشیدی اول مهاجرتی. نکته اینه من اصلا همچین منظوری نداشتم و چون خودش به این قضیه فکر میکرده، براش جلوه کرده. من متوجه میشدم این چند روز باهام سرسنگین هست و هی ازش هم میپرسیدم که چیه؟ اما جوابی نمیشنیدم. بعد تازه فهمیدم چرا؟ امروز اولین روز کاریم بود. از ۷ خونه رو ترک کردم تا الان که ساعت ۷ هست. یک بار هم بهم زنگ نزد بگه اصلا تو مردی یا زنده‌ایی؟  مامان قشنگم از اونجا صبح زنگ زده بود که وای من خواب نمونم. زنگ زده بود که نرسیدی خونه؟ چجوری بود؟ پسر واقعا دلم میخواد گریه کنم. واقعا بی‌کس‌ام اینجا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اولین ریجکتی بعد از مصاحبه. تازه اولشه:))

  • حدود دو هفته پیش رفتم یه جا برای کار. که طرف هم بهم گفت بیا. برای یه کاری مرتبط به رشته خودم. هر جا اپلای کرده بودم، ریجکتم کردن. سابقه کار ندارم و مدرک مورد تاییدشونم ندارم، میتونم تازه یه سال دیگه بگیرم. خیلی خوشحال شدم که بهم کار داد. گفتم از بی‌پولی و سردرگمی در میام. خیلی هم خودم رو مشتاق نشون دادم. البته واقعا هم مشتاق بودم. شاید حتی بیشتر از چیزی که نشون دادم، در درونم هیجان‌زده بودم. جمعه این هفته قرار بود برم سر کارش که نگاه کنم و یاد بگیرم که برای ماه اینده اونجا باشم. خودش بهم پنج‌شنبه مسیج داد که فردا رو تعطیل کردیم، نیا. باز قرار بود دوشنبه هفته بعدش یعنی فردا هم برم. گفتم سر صبحی یه مسیج بدم یاداوری اینها که من دارم میام، شاید حواسش نباشه و یادش رفته باشه. در جواب مسیج‌ام معذرت‌خواهی کرد، گف ما با یکی دیگه که قبل از تو حرف زده بودیم، توافق کردیم. صبح حدودا ۴۵ دقیقه گریه کردم. بعد هم زنگ زدم مامانم، واسه اون هم یه سری گریه کردم. نمیخواستم گریه کنم جلوش، فقط میخواستم بهش بگم. میدونستم خوب دلداری میده، آدم اروم میشه. ولی جلوش اشکم دراومد. اونم نگران و ناراحت شد. نمیدونم دیگه. شاید خیلی همه چی داشت منظم و رویایی پیش میرفت. یه خورده هم باید میخورد تو ذوقم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تا سه نشه، بازی نشه

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • این یعنی اینکه لیاقت من بیشتر از معاشرت با ایناس‌.

  • نمی دونم چرا دخترها هالووین میرن،‌ باید همیشه سکسی باشن و زیبا. من هالووین واقعی رفتم. فقط لباسم سه لایه بود که بشم هندی. با دمپایی., ...ادامه مطلب

  • بچه ها. من وقت نمیکنم دیگه بخونمتون. ببخشید.

  • دیدم‌ نفس ام بالا نمیاد، دیدم یکی از سوراخهای دماغم چسبده به مرکز دماغم. بعد هی فین و اینهام میکردم، اصن افاقه نمیکرد چون اصن چیزی توش نبود. صرفا خوابیده بود رو هم. واسه همین با یه دستم اون‌ پره دماغم رو گرفتم و کشیدم بیرون و همونجوری نگه داشتم و همونجوری درس خوندم. واقعا خنده ام گرفته بود و واقعا بهتر داشتم نفس میکشیدم., ...ادامه مطلب

  • تا دو روز بعد از شب یلدا

  • درسته که جناب زید شما خوبیهایی به ما کردید اما متوجه نکته الف و ب و ج هم میشم. دارم به جدا شدن ازش فکر میکنم. با ما باشید., ...ادامه مطلب

  • از امروز برنامه همینه

  • متاسفانه یک کار اشتباهی کردم و شخصیت واقعیم رو برای یک عده در اینجا مشخص کردم که به دنبالش شد که نمیتونم اینجا درست صحبت کنم ولی از طرف دیگه نه کسی وجود داره که بتونم باهاش درد و دل کنم و نمیخوام که ا, ...ادامه مطلب

  • واکسنش رو بسازین زودتر زودتر :(

  • جهان داره منفجر میشه و اگه من این وسط عزیزی رو از دست ندم یا زنده بمونم، مطمئنم یه چیز فوق زمینی از توم در میاد. مطمئنم.                                 , ...ادامه مطلب

  • بچه تر بودیم، پر بود از اون کار. چی شد مقلد شدم؟ چی شد بد و خوب کردم؟

  • فکر میکنم باید یه چیزی داشته باشم واسه خودم. یه چیزی که وقتی یکی هی صدا بزنه «میم! میم! مگه با تو نیستم؟» یکی اون اطراف باشه که بهش بگه « هیششش، مگه نمیبنی مشغوله اون کاره؟ » کدوم کار؟                                      , ...ادامه مطلب

  • احتمالا از حضور مداوم انسانها، یکم قاطی ماطی میکنم.

  • طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو گاییدم برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟                                                                                 , ...ادامه مطلب

  • از روزهای ناراحت کننده سال 98

  • اون قضیه که نمیخوام دقیق بهش اشاره کنم که هزار سال بود و هست و احتمالا خواهد بود. به استصال رسیده و تقریبا مطمئنم درمانی براش وجود نداره پس فقط دوری و دوری تا کمتر ترکشاش بهم بخوره که از طرف دیگه ایی , ...ادامه مطلب

  • دفاع کنم دیگه،ای خدا:(

  • مدام مورد حمله های ناگهانی اندوه  قرار می‌گیرم. ولی بعدش رهایی است‌. احساس دلپذیری که با هیچ چیز عوضش نمی‌کنم جز چیزکیک، کراش شماره دو، فصل بعدی گیم او ترونز و ابسولوتلی پول. من هرچیزی را با پول عوض می‌کنم. , ...ادامه مطلب

  • کنس نباشید تا ما کنسها از شما استفاده کنیم.

  • "میم" همان ادمی است که وسطِ پیگیرترین سریال زندگیش هم که باشد اما بقیه قسمتهایش را نداشته باشد،انقدر به این در و ان در میزند تا اخر کسی را پیدا کند که بقیه سریال را به او بدهد وی هرگز چیزی را دانلود نمیکرد وی خیلی کِنِس بود وی زندگیش را بر اساس"مفت باشه کوفت باشه"اداره میکرد., ...ادامه مطلب

  • ای قشنگتر از پریا

  • به نظر من کلمات مهم هستن.ادای کلمات مهم هستن.وقتی کسی عزیزت نیست نباید بهش بگی عزیزم،وقتی دوست داشتنی نیست؛نباید مثل نقل و نبات وصف زیبایی و مهربانی نداشته اش رو کنی.باید یک فرقی بین جان دلت و اون همکلاسی اب زیر کاهت باشه.در استفاده درست از کلمات کوشا باشیم. ,قشنگتر,پریا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها