به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه.

متن مرتبط با «والله ما يسوى» در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. نوشته شده است

ماه هفتم

  • یک احساس دین بسیار شدیدی به خانواده و به مامان و بابام میکنم. به داداشم حتی. این میاد تو ذهنم که با این وضع پوند، واقعا من باید کار کنم و پول جمع کنم که داداشم رو بتونم بیارم بیرون. به زحمتهای بابام و چشماش فکر میکنم، اشک تو چشمام جمع میشه. همین الان که این جمله رو نوشتم، اشک تو چشمام جمع شد. به جنم مامانم فکر میکنم. به ذوق کردنش وقتی منو با استایل اینجا میبینه. به مهربونی بی‌نهایت داداشم. به مهربونی بینهایت مامان و بابام. عذاب وجدان میگیرم. وقت تلف میکنم، کار مفید نمیکنم، عذاب وجدان شدید میگیرم و سردرد میشم. میدونم ادم نسبتا کمال‌گرایی هستم اما واقعا با شرایطی که پیش اومده، چاره‌ایی جز تلاش و جون کندن نمونده برام. یهو حس میکنم که برگردم ایران. بعد بخوام دوباره بیام اینجا. نگذارن. استرس. استرس. خانواده من چه گناهی کردن. حالا مامان و بابام راحتترن ایران. داداشم که در عذابه. باید براش یه کاری کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در این ۴ ماه

  • دیشب اولین مهمونی کاریم رو رفتم. جاییکه همشون دکتر و موسس کلینیک بودن و من بعنوان تنها دستیار دندونپزشکی که بود تو جمع رفتم. این مدت که هزارتا رستوران و جاهای مختلف رفتم، بهم اعتماد به نفسی که داخل ایران داشتم رو برگردونده. طوریکه دیشب من نظر میدادم اونجا و از همه بیشتر شوخی کردم و خندیدم. واسه خودم دیشب یه مشروب هنسی گرفتم و خوردم چون احساس میکردم واقعا تو این ۴ ماه، خیلی خوب بودم. هم ایلتسم رو خوب دادم. هم شغل مرتبط پیدا کردم.هم دانشگاه assignment ها رو تحویل دادم، هم connection دارم درست میکنم، هم یه کوچولو لاغرتر شدم و بعضی وقتها میرم تو خیلبون میدوام. و حالا نوبت درس خوندن هست تا سریع امتحانها رو بدم، برم برای فصل دندونپزشک بودن اینجا که تازه اوله کاره. نایسسسس. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماه اکتبر، اولین ماه

  • ماه اولی که اومدم خیلی پرحادثه بود. اصلا توقع نداشتم. فکر میکردم در انزوا و ناراحتی غربت و مهاجرت تلف بشه اما اینجوری نشد. یکی از اشناهامون که اینجا زندگی میکرد که البته من هیچوقت ندیده بودمش و صرفا از طریق اشنا اشنای اشناااا، شمارشو گرفتم، کمکم کرد که خونه پیدا کنم. اتاق پیدا کردن تقریبا یکی از مشکلترین کارهایی هست که در بدو ورودت باید انجام بدی. روز اول اومد که کلید اتاقها رو بده، یکم خوش و بش کرد. گف میخوای کمک‌ات کنم سیم‌کارت بگیری من هم گفتم آره. بعد یه حساب بانکی مجازی هم برام درست کرد. چند روز گذشت تا اینکه هر از گاهی ازم میپرسید که دانشگاهت شروع نشد که نشده بود و هی حوصله من سر میرفت. گف بریم بیرون با هم. رفتیم بیرون که البته انگار دیت بوده و من نمیدونستم :))) بعدا فهمیدم. یعنی حالت دیت گفته و من فک کردم صرفا برای چرخوندن یه ادم که باهاش تو رو در بایستی هستی تو سطح شهره. یه مهمونی رفتیم و یه مهمونی دیگه :))) و تو مهمونی دوم ازم پرسید در مورد من چه فکری میکنی و من اینجوری بودم که وای نه :))) بقیه‌اشو فردا و پسفردا میگم. میخوام بشه دفتر خاطراتم اینجا. سعی میکنم یه کلیاتی بگم و بعد تلاشمو میکنم که روزانه نویسی داشته باشم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اعتماد به نفس در کار و برخورد، Up،Up

  • اون روز مدیر درمونگاه گف من صبح میریزم، من رفتم سر کار، بعد رادیولوژیمون خراب شد و دو روز درمونگاه تعطیل بود تا امروز شنبه. رفتم حسابم رو چک کردم و نریخته بود. این چند روز کلی زنگ زدم و مسیج دادم که البته هیچ‌ کدوم رو جواب نداد. تا امروز صبح که دوباره زنگ زدم و جواب نداد و زنگ زدم درمونگاه گفتم تا پولم رو نده، نمیام. دیدم بالاخره مسیج‌ام رو سین کرده. من آدم مظلوم و منطقی و خوش‌برخوردیام. به درد این فضای کسکشانه ایران واقعا نمیخورم. ولی سر این قضیه، واقعا دارم عزت نفس تو کارم رو پیدا میکنم. طرف فکر کرده برده گیر اورده؟ اون همه براش کار کردم، که پولم رو نده. تا ته این قضیه میرم. میرینم به سر‌ تا پاش. پدرش رو در میارم☺️, ...ادامه مطلب

  • مطلق و تماما. اه. اه

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • با ما باشید.

  • امروز رفتم یه دکتر دیوونه های خوب. , ...ادامه مطلب

  • اشتباهات اداری درمانگاهی

  • هم باید زودتر خبر میدادم که نمیام هم اینا یکم الکی ادم رو نگه میدارن و بیشتر از همه، زودتر باید خبر میدادم که نمیام. این بود از اشتباه ما، دیگه نداریم., ...ادامه مطلب

  • هواپیما

  • واقعا تعجب کردین؟ تعجب میکنم که تعجب کردین., ...ادامه مطلب

  • احتمالا از حضور مداوم انسانها، یکم قاطی ماطی میکنم.

  • طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو گاییدم برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟                                                                                 , ...ادامه مطلب

  • شما باید عدد 3 رو به 3000600 بفرستید.

  • حالا چون خیلی حالم گرفته بود، اینو نشد بگم ولی الان میگم که دقیقا همون روز که داشتم میگفتم میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها، همون روز من رفتم پول دادم واسه دکتر دیوونه ها. نحوه اشنایی؟ تبلیغات ای فیلم :))))))))), ...ادامه مطلب

  • کنس نباشید تا ما کنسها از شما استفاده کنیم.

  • "میم" همان ادمی است که وسطِ پیگیرترین سریال زندگیش هم که باشد اما بقیه قسمتهایش را نداشته باشد،انقدر به این در و ان در میزند تا اخر کسی را پیدا کند که بقیه سریال را به او بدهد وی هرگز چیزی را دانلود نمیکرد وی خیلی کِنِس بود وی زندگیش را بر اساس"مفت باشه کوفت باشه"اداره میکرد., ...ادامه مطلب

  • فاینالی ماینالی

  • چغور پغور آخرین مطالب فاینالی ماینالی علف هرز باشید. این روزها دا دااااا بهتر از خوردن هست. و باز هم تاریخ تکرار میشود. تاریخ تکرار میشود.. ما ستاره شو ای قشنگتر از پریا آرشیو مطالب پیوندهای روزانه تانزانیا ماهی طلا ایدا ژولیت چف نیکولا چی نپوشیم. کارگاه اشپزی وبلاگهای به روز شده خرمالوی سیاه پرسپکتیو کافه شکلات طراح قالب : عرفـــ ـــ,فاینالی,ماینالی ...ادامه مطلب

  • ما

  • دیشب جشن فارغ التحصیلیمان بود.ما مست بودیم.ما ودکا خورده بودیم.ما به اکسمان که در روی سن راه میرفت و تز میداد نگاه میکردیم.ما به این فکر میکردیم که هر جور حساب کنیم باید از اکسمان بدمان بیاید ولی ما خلتر از این حرفها تشریف داریم.ما براورد کردیم که با همکلاسیهایمان،کمتر از نصف انگشتان یک دست،ارتباط خواهیم داشت.ما هی به خودمان میگفتیم چی فکر میکردیم،چی شد.با همه اینهاما خوشحالیم.به ما خوش گذشت. , ...ادامه مطلب

  • روزمان اینگونه سپری شد

  • من همیشه مشکل نه گفتن داشتم،نه گفتن توام با اینکه گناه داره طفلک.اینست که همیشه روابط عشقی موازی،مربع طور و حتی در مواردی چندضلعی داشتم.همیشه وقتی با کسی بودم و نفر قبلی یکهو میاید و تو را بغل میکند و میبوسد و تو یادت میاید که چه خوب بودیم با هم و بعد مغزت در ثانیه ایی کار نمیکند و دلت به حالش میسوز, ...ادامه مطلب

  • والله

  • یه نفس عمیق بکش،اگه بازم حس کردی باید حرفتو بزنی بازم یه نفس عمیق بکش! + اگه شعورم به این چیزا قد میداد.,والله لنكيف,والله,والله ما يسوى ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها