روزمان اینگونه سپری شد

ساخت وبلاگ

من همیشه مشکل نه گفتن داشتم،نه گفتن توام با اینکه گناه داره طفلک.
اینست که همیشه روابط عشقی موازی،مربع طور و حتی در مواردی چندضلعی داشتم.
همیشه وقتی با کسی بودم و نفر قبلی یکهو میاید و تو را بغل میکند و میبوسد و تو یادت میاید که چه خوب بودیم با هم و بعد مغزت در ثانیه ایی کار نمیکند و دلت به حالش میسوزد حتی و یا دیگر خیلی در لحظه زندگی کردن و گور بابای دنیا طور،به طرف روی خوش نشان میدهی.
بعد میایی خانه و یادت میاید یک بنده خدای دیگری منتظر توست الان و بعد به این فکر میکنی که عجب گوهی خوردم.
و به خود میگویی که ای "میم" تو چرا هیچوقت ادم نمیشوی که بعد تصمیم میگیری یکهو بکشی زیر هر دو نفرشان و با خودت بگویی کسی از سینگلی نمرده است.
+ لطفا نصیحت نفرمایید،شخص نویسنده به اندازه کافی از میزان نادرستی قضیه اطلاع دارد فقط حیف که به منصه ظهور نمیرسد این فهم

به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 23:58